به گزارش روابط عمومی اداره کل کتابخانه های عمومی استان تهران، چهلمین نشست نقد کتاب بزرگسال کتابخانه مرکزی پارک شهر تهران با مشارکت انتشارات بین الملل به نقد و بررسی کتاب «از سلاخ خانه تا مهدیه» اختصاص داشت. این نشست با حضور ابراهیم اکبری دیزگاه، نویسنده اثر؛ علی اصغر عزتی پاک، منتقد؛ غلام محمدی، راوی و جمعی از علاقه مندان به کتاب و کتابخوانی در سالن جلسات کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار شد.
ابراهیم اکبری دیزگاه، نویسنده کتاب در ابتدا توضیحاتی ارائه کرد و گفت: اصلیترین مسئله رمان نویس، طراحی شخصیت و پروراندن آن است. من در این کتاب، شخصیت داستان را در ساحت واقعیت پیدا کردم و با پرسش از ابعاد زندگی مختلف آقای محمدی این شخصیتپردازی را انجام دادم؛ با این تفاوت که شخصیت یک رماننویس خیالی است اما اینجا شخصیت من حقیقی بود.
وی با اشاره به رعایت صداقت در گفتار از سوی غلام محمدی، راوی داستان، بیان کرد: من روایتهای آقای محمدی را بارها شنیدهام و شاید یک روایت را پنج بار برای من تعریف کرده باشند و هر پنج بار روایت فقط در نوع بیان فرق میکند؛ اما موضوع و گفتهها عیناً یکی است؛ بنابراین صداقت شاغلام در گفتههایش مشهود است و هیچ مطالبی زاییده ذهن او نبوده و عین واقعیت است.
علی اصغر عزتی پاک، منتقد اثر در بخش دیگری از این نشست گفت: نویسندهها همیشه دنبال داستان هستند. آنها بخشی از این داستان را از جامعه و بخش دیگری را هم با تخیلشان میسازند. اما به هر حال داستان دور از زندگی نیست. البته داستانی که زنده است و حیات دارد، جذاب تر است.
وی با بیان اینکه در داستان فارسی خیال نویسندهها معمولاً عقبتر از واقعیتها و عینیتها است، تأکید کرد: تخیل نویسنده ایرانی هنوز به پای واقعیت تاریخیاش نرسیده است. البته که اگر خیال در امر داستانسرایی غایب باشد، متن پراکنده و پریشان میشود؛ بنابراین خیال عنصر سازمانبخش در مستندنگاری است و روایتها را سامانمی دهد.
عزتی پاک در ادامه با اشاره به وجوه مثبت کتاب «از سلاخ خانه تا مهدیه» عنوان کرد: در این کتاب می توان ابعاد مردم شناسی، مذهبی، سیاسی، جامعه شناختی و ... را مشاهده کرد. این یکی از ویژگیهای مهم متن خوب است که مخاطبانش را با هر نگاه و دانشی وارد متن کند و دستخالی برنمیگرداند.
این منتقد ادبیات ادامه داد: من شخصاً از مطالعه این اثر لذت بردم و با زوایای کمتر دیده شدهای از تاریخ اجتماعی معاصرمان آشنا شدم. البته زندگی آقای محمدی با ما متفاوت است و او فلسفه خاص خودش را در زندگی دارد.
وی با اشاره به اینکه عنوان کتاب «از سلاخ خانه تا مهدیه» نشان دهنده محتوای کامل کتاب نیست، افزود: مطالب کتاب جامع تر از عنوانی است که برایش انتخاب شده؛ البته شاید نویسنده تصور کرده که قرار دادن «مهدیه» در عنوان کتاب میتواند بخشی از محتوا را پوشش دهد اما به نظر میرسد که این اتفاق نیفتاده و محتوا همچنان فراتر از عنوان است.
عزتی پاک با بیان اینکه کتاب «از سلاخ خانه تا مهدیه» یک روایت دلنشین و روان است و مخاطب را در جهان خودش غرق می کند، یادآور شد: من به دلیل جهان ذهنی راوی، زبان او و نیز مسائلش، مدام به نمونههای قبلی این کتاب فکر میکردم و تداعیها عموماً حول و حوش ادبیات کتاب خاطرات شعبان جعفری و امثال آن بود.
وی اضافه کرد: لوطیگری یکی از سنتهای بزرگ جامعه ایران است که کُنشگرانش برایش ادبیات خلق کردهاند. در این کتاب غلام محمدی با این ادبیات سخن میگوید و از امکانات و ظرفیتهای آن برای بیان عقاید و باورهای خود سود میبرد که بسیار بانشاط است. این زبان به متن کتاب «از سلاخ خانه تا مهدیه» تر و تازگی داده و آن را غنی کرده است.
به گفته این منتقد ادبیات، کتاب مقدمه خوبی دارد که همزمان عالمانه و هنرمندانه است. در این مقدمه نویسنده یک صورتبندی از انواع قصهگویی در منابر کرده که برای ادبیات ما تازگی دارد. او سه نوع قصه گویی از منبرهای واعظانی چون کافی، دستغیب و فلسفی ارائه میکند که در نوع خودش بسیار جالب و راهگشا است.
نویسنده رمان «تشریف» یادآور شد: این صورتبندی برای مخاطب ادبیات در ایران بسیار جذاب است و شاید برای اولینبار رخ داده است. بهانه نوشتن کتاب «از سلاخ خانه تا مهدیه» مرحوم کافی بوده و قرار بوده ذهن و زبان آقای محمدی دریچه ای برای رسیدن به زندگی و شخصیت آقای کافی باشد؛ اما به نظر میرسد روایتی که الآن با آن مواجهیم، ظرفیت بیشتری از خود نشان داده است؛ چراکه ما در کنار کافی با یک تیپ اجتماعی بسیار جذاب که غلام محمدی نمایندهاش است، نیز آشنا میشویم. من حتی معتقدم نویسنده این کتاب نیز به دلیل جسارت و شجاعتی که در بازنمایی بدون ممیزی وقایع از خود نشان داده، از شخصیتهای کتاب شده و در جای خودش باید مورد توجه قرار بگیرد.
وی افزود: ابراهیم اکبری دیزگاه، به مثابه نویسندهای که به جهان موضوعش میکوچد و نه بالعکس، با نگاهی باز و فکری روشن اجازه داده تا شخصیت روای چنانکه هست خودنمایی کند و بدون سانسور حرفهایش را بزند.
منتقد اثر با بیان اینکه فصلبندی کتاب حکایت از فهم همزمان موضوع و محتوا دارد، توضیح داد: روایت قطعه قطعه خاطرات غلام محمدی متناسب با شخصیت او انتخاب شده است. نویسنده وقتی متوجه میشود که نمیتوان داستانی یکپارچه و واجد طرح زندگینامهای از او را ارائه داد، راهبرد خود را تغییر میدهد و آنچه در پیاش بوده را با خلق عنصر جایگزین، که اتمسفر و حال و هوا است، سامان میدهد.
عزتی پاک ضمن تحسین سوژه کتاب عنوان کرد: ابراهیم اکبری دیزگاه به سراغ سوژه خوبی رفته است؛ چراکه احمد کافی یکی از مؤثرترین شخصیتهای قبل و حتی بعد از انقلاب است که تا دهه شصت و هفتاد نوارهای سخنرانیهای او بین مردم رواج داشت و سخنرانیهایش محل تأثیر بودند. با این حال تا به امروز کمتر کسی به سراغ روایت کافی رفته است.
منتقد نشست با بیان اینکه کافی قبل از سال ۵۷ با سخنرانیهای مؤثرش تأثیر بزرگی بر شکلگیری شور و حال مذهبی در کشور داشت، افزود: وی سهم مهمی نیز در انگیزهدادن به توده مردم برای مبارزه داشت اما بعدها این مسائل نادیده گرفته شد و ناگفته ماند. مخاطب کافی، عامه مردم بود. او در مساجد و مهدیه به منبر میرفت و با مردم کوچه و بازار سروکار داشت. مردمی که مانند دانشگاهیان و حوزویها زبان روایت رسمی ندارند، تا چیزی را که شنیدهاند یا از کافی دیدهاند بنویسند و بگویند. با اینکه کافی در بیدار کردن احساسات مذهبی و شور انقلابی توده مردم تأثیر بسزایی داشته است و حتی میتوان گفت سخنرانیهای او بیشتر از شریعتی در بین مردم شنیده شده، اما شخصیتش به اندازه شریعتی شناسانده نشد.
وی یکی دیگر از ویژگیهای کتاب را جسارتش در عنوان کردن مسائلی دانست که کمتر کسی شجاعت بیانش را دارد؛ عزتی پاک درباره این ویژگی گفت: برخی نویسندهها مانند جلال آل احمد که جزئی از جریان روشنفکری ما هستند، بسیار جسورند و با اعتماد به نفس قابل تحسینی درباره مسائل شخصی خود سخن می گویند. غلام محمدی نیز در این کتاب با همین جسارت درباره مسائل خودش حرف میزند و پاکباختگی او در این کتاب پیش چشم است.
منتقد نشست ادامه داد: از نکات قابل توجه دیگر کتاب این است که نویسنده و راوی خودسانسوری نکرده و در بیان مطالب صداقت داشتهاند؛ وقتی کتاب را بخوانید متوجه میشوید که راوی ناخودآگاه حرف نزده و بر موضوعاتی که طرح میکند، اشراف دارد و با صداقت صحبت میکند.
عزتی پاک در پایان عنوان کرد: این کتاب آنچه که بودیم را روایت میکند نه آن چیزی که میخواستیم باشیم. «از سلاخخانه تا مهدیه» روایتی قابل درک از دهه ۴۰ و ۵۰ سده پیش است و تلاش کرده کنشها را در آن زمینه ببیند و تحلیل کند؛ لذا از قضاوت و صدور حکم خودداری کرده است.
در ادامه این نشست غلام محمدی، راوی کتاب به بیان خاطراتی از شیخ احمدکافی پرداخت و گفت: من سروکاری با کافی و مسجد و منبر نداشتم تا اینکه به توصیه پدر دامادم شب آخری که کافی در خانه آنها منبر داشت به آن مجلس رفتم. آن شب کافی تا من را دید، سلام و علیک گرمی کرد و به من گفت: «خوبی باباجان»؟ همین باباجان گفتن و لحن صمیمی و مهربانی که داشت مرا پابندش کرد. کافی به من لطف داشت و مرا دعوت کرد به دعای ندبهای که در خانهاش برگزار میکرد. به من میگفت نمیشود که نصفهونیمه برای خدا باشی. اگر امام زمان(عج) را دوست داری، باید پای کار باشی و تمامت را خرج امام کنی. من وقتی صحبتهای او را شنیدم فقط پانزده دقیقه فکر کردم و بعد تصمیم گرفتم از کارهای گذشته دست کشیده و توبه کنم و همه زندگیام را وقف امام زمان(عج) کنم. همان طور که کافی یک عمر گفت یا مهدی(عج) و آخر سر فدای او شد.
وی با اشاره به واقعه شنیدن خبر وفات کافی و مراسم تشییع ایشان گفت: من به همراه مادرم به مشهد رفته بودم دو شب پشت هم خواب دیدم که کافی از دنیا رفته است؛ فردای شب دومی که خواب دیدم خبر دادند که حاج آقا تصادف کرده و از دنیا رفته است.
محمدی افزود: آن سال حضرت امام(ره) به خاطر مردمی که در مبارزات علیه رژیم پهلوی در خیابان به دست مأموران طاغوت کشته شده بودند، فتوا صادر کردند که جشن نیمه شعبان برگزار نشود و مردم عزادار خون شهدا باشند اما ساواک اصرار بر برگزاری جشن نیمه شعبان داشت.
وی ادامه داد: حاج آقا کافی هم بنا بر فتوای امام، اعلام کرد که جشنی برپا نمیشود اما ساواک بر او فشار آورد و میخواست ایشان با توجه به نفوذی که بین مردم جنوب و مرکز تهران دارد، پرچمدار نیمه شعبان آن سال شود و جشن بزرگی برپا کند؛ بنابراین حاج آقا تصمیم گرفتند از تهران خارج شده تا نتوانند از او پیگیر جشن شوند اما در راه مشهد، ماشین ایشان به طرز مشکوکی تصادف کرد و حاج آقا از دنیا رفت.
راوی اثر بیان کرد: ساواک و دستگاه پهلوی از حاج آقا کافی، حتی از پیکر ایشان میترسید. حاج آقا وصیت کرده بود که قبل از خاکسپاری تابوتش را در مهدیه گذاشته و در آخرین حضورش در مهدیه تهران، دعای ندبه خوانده شود و او شنونده نالههای استغاثه مردم برای امام زمان(عج) باشد. اما وقتی پیکر را از مشهد به تهران آوردیم و مردم در امیریه میخواستند کافی را تشییع کنند، نیروهای پهلوی به سمت مردم گاز اشک آور شلیک کرده و شروع کردند به تیراندازی و تعدادی از مردم به شهادت رسیدند. آخر سر هم گفتند اجازه نداریم کافی را در تهران تشییع و تدفین کنیم و باید او را برگردانیم مشهد و آنجا به خاک بسپاریم.
بر اساس این گزارش بخش پایانی چهلمین نشست نقد و بررسی کتاب پایگاه بزرگسال کتابخانه پارک شهر تهران به پرسش و پاسخ حاضران اختصاص داشت و مراسم با تجلیل از حضور ابراهیم اکبری دیزگاه، نویسنده؛ علی اصغر عزتی پاک، منتقد کتاب و غلام محمدی، راوی نقد و بررسی به کا رخود پایان داد.
ارسال نظر